Detailed Notes on داستان های واقعی
Detailed Notes on داستان های واقعی
Blog Article
شاید از اینکه میتوانند زندگی خیرخواهانه خود را فراتر از قبر ادامه دهند، سپاسگزار بودهاند. البته اگر هر یک از این داستانهای فرضاً واقعی ارواح، در حقیقت واقعی باشند.
این خانه گذرگاههای مخفی، ستونهای وارونه، اتاقهایی که مهروموم شده بودند و راهپلههایی که راه به جایی نمیبردند، داشت. حتی حمامها قرار بود آنها را گیج کنند، زیرا از ۱۳ مورد، فقط یکی کار میکرد.
او گفت که به تازگی به خواب رفته بود که یک حضور شیطانی او را با بازویش از رختخواب بیرون آورد و به سراسر اتاق کشید.
مجله
اما یک راهحل وحشتناک دیگر برای جلوگیری از به اشتباه دفن شدن افراد زنده معایناتی برای تشخیص صحیح مرگ برود. در واقع، در معاینات تشخیص مرگ گاهی انگشتان دست فرد را قطع میکردند یا حتی در مواردی ستونی از دود تنباکو را به درون رودهی فرد میفرستادند.
آنسون داستان را از جایی شروع میکند که یک زوج جوان یک سال پس از این جنایت تصمیم میگیرند این ملک زیبا و چشمگیر را با قیمتی پایینتر از ارزش واقعی خود خریداری کنند. ناگفته پیداست که به چه علت مشتریان دیگر با قیمتی پایینتر هم راضی به خریداری این ملک نیستند!
او یک اتاق در طبقه آخر اجاره کرد. جک اونتروگر، قاتل سریالی اتریشی نیز مدت کوتاهی در هتل سیسیل زندگی کرد.
داستان واقعی ارواح این خانه بعدا گزارش شد. در سال ۱۹۶۵، این عمارت بهعنوان یک موزه (مرکز فعالیتهای ماوراء الطبیعه) به روی عموم باز شد. میهمانان از حضور ارواح (احتمالاً از مستاجران سابق آن) خبر دادهاند.
از هیولاهای دریایی گرفته تا آتش، تئوریهایی وجود داشته است. تنها در اوایل سال جاری سناریوی جدیدی مطرح شد که تاکنون منطقیترین حالت را داشته است.
پس از گزارشهای جراید و مطبوعات از این اتفاقات غمانگیز بود که نویسندگانی مانند ادگار آلن پو دست به خلق داستانهای وحشتناکی با این مضمون زدند. فراوانی اشتباه گرفته شدن بیماران کاتالپسی با مردگان چنان بود که پزشکان و مسئولان گورستانها راهحلهای مختلفی را به کار گرفتند. اگرچه خود این چارهاندیشیها بعداً به وحشتهای تازهای دامن زدند.
جلو رفت و گفت: رفیق بیچاره من، متوجه نیستی؟ این جا یک کشور کاتولیکه، تازه مرکز مذهب کاتولیک جهان هم هست.
راستش خودم فکر میکنم چون در خانواده محبت چندانی ندیده بودم در هر جایی به دنبال ذرهای محبت میگشتم و وقتی توجههای ویژه مجید را نسبت به خودم دیدم و احساس کردم که همه خانوادهام به مجید احترام میگذارند و او را قبول دارند، با خودم فکر کردم که او کسی است که میتواند مرا نجات دهد.
یکی از خدمتکاران بـه اعتراض گفت: اما او یک تاجر ورشکسته است و نمی توان بـه مشورتش اعتماد کرد.
از سوی دیگر، اکثر مردم نیز فردی را میشناسند که تجربهای داشته که نمیتواند به طور کامل توضیح دهد. فهرست این نوع گزارشها در طول تاریخ، حیرتانگیز است، اگرچه شواهد علمی کمی برای اثبات آنها وجود دارد.
در این صورت بسادگی نمیتوان توضیحی ارائه داد. مگر اینکه بگوییم